ختم قرآن زمستونی...

سلام بنده های محبوب خدا

طاعاتتون قبول حق

این ایامو بهتون تسلیت میگم تو این روزای عزیز با اون دل پاکتون منم دعا کنن.

اگه یادتون باشه قرار بود هر سه ماه یه بار یه ختم قرآن بذاریم

اولی از ماه رمضون شروع شدو دومیم از ماه محرم چه ماه های خوبی خدا بهترینا رو بهتون هدیه بده

اول ازتون تشکر کنم بابت همراهیتون تو ختم قبلی و دعا کردن با دلای پاکتون برای همدیگه.خدا به همتون ثواب بده و پشت و پناه همتون باشه

بعدشم  هرکسی که دوست داره تو ختم زمستونیه ما شرکت کنه تو نظرات بگه و تعدادجزهارو و جز پیشنهادیشم مشخص کنه.

مثل دفعه ی پیش بهتون اطلاع می دم سعی میکنم جزهای تکراریم ندم.


..........همه انتخاب شد ممنون از نفسای گرمی که همراهیمون می کنن التماس دعا فراوووووووووووووووووووووووووووووووووووووون همتون شاد باشین تو بغل خدای مهربون.........

طوفان در شب

طوفان تمام باغ را فراگرفته بود پرنده  کوچک تاب و توان نداشت به هر سو پر می کشید صداهای مهیبی همراهیش می کردند اشکهایش سرازیر شد چقدر دلش آغوش مادرش را می خواست اما مادرش !

مادرش کمی آن طرف تر فریاد سر می داد اسیر دامی سخت شده بود هرچه تلاش می کرد رهایی نمی یافت و پرنده ی کوچک از ترس، آن چنان بر خود می لرزید که پرهایش را توان پریدن نبود و دلش پر از آشوب بود مادرش در مقابل چشمانش فریاد می زد و او راه رهایی نمی یافت. چه باید می کرد؟چقدر تلخ ...

پرنده ی کوچک اشک ریخت و اشک ریخت و در سیاهی شب به سوراخی کوچک پناه برد. با خوفی در دل و قلبی پر از آشوب اما به ظاهر دور از همه ی دردها چشمان پر از آب خود را بست تا شاید با آمدن صبحی دیگر وحشت شنیدن ها از او دور گردد و گویی که قلبی سنگی داشت پرنده ی کوچک که مادرش را تنها نهاد و خواب را همراه چشمانش کرد. صبح که شد پرنده ی کوچک و مادرش در آغوش هم بودند در حالی که هیچ یک را توان پرواز نبود....